معنی رمز جدول

حل جدول

رمز جدول

راز, رازنهفته


رمز

راز نهفته

رازنهفته

فارسی به عربی

رمز

خدعه، رمز، صفر، لغز

لغت نامه دهخدا

رمز

رمز. [رُ] (ع ص، اِ) ابل رمز؛ شتران فربه. (منتهی الارب). در شتر به معنی چاق و فربه است، گویا مفرد آن ارمز باشد. (از اقرب الموارد).

رمز. [رَ / رُ / رَ م َ] (ع اِ) اشاره یا ایماء. ج، رموز. (از اقرب الموارد). اشارت به دست یا به چشم یا به ابرو یا به لب. (دهار). به لب یا چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشاره کردن. (منتهی الارب). اشاره یا کنایه است که در جمیع کتب مشرق زمین علی العموم و در کتاب مقدس علی الخصوص بسیار است و آن بر دو قسم است صریح و غیرصریح. (قاموس کتاب مقدس): الاتکلم الناس ثلاثه ایام الا رمزاً. (قرآن 41/3). اهل تمیز را اندک از بسیار کافی بود و رمزی در تقریر بر فضایل و مآثر وافی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
دست بر سبلت نهادی در نوید
رمز، یعنی سوی سبلت بنگرید.
مولوی.
|| دقیقه. نکته. (یادداشت مؤلف). || راز. سِرّ. چیز نهفته میان دو یا چند کس که دیگری برآن آگاه نباشد. (ناظم الاطباء). سخنی یا مطلبی یا موضوعی میان دو یا چند کس که از دیگران پنهان و نهفته باشد:
قول مسیح آنکه گفت زی پدر خویش
می شوم این رمز بودپیش افاضل.
ناصرخسرو.
پی بدین رمز هر کسی نبرد
نبرد ره به قاف غیر عقاب.
مولوی.
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند؟
؟
|| معما.
- برمز، بمعما. بگونه ای که از دیگران پوشیده ماند. بیان کردن مقصود با سخنی و گفتاری یا نوشته ای که جز بر آن کس یا کسان که معهود است مخفی ماند: حکیمی برمز وانموده است که هیچکس را چشم عیب بین نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97). نزدیک امیر مسعود سخت پوشیده و به خط خویش پوشیده برمز نبشت. (تاریخ بیهقی ص 117). بخط خویش پوشیده برمز و معما ملطفه نبشت. (تاریخ بیهقی). بیان مقصود با نشانی ها و علائم قراردادی معهود. به وسیله ٔ علائم یا حروف و یا کلمات و اعداد یا اشکال و تصایر قراردادی معهود ادای مقصود کردن پنهان ماندن از دیگران را.
- تلگراف رمز، تلگرافی که فرستنده با علائم و اعداد قراردادی مخابره کند و گیرنده به کمک کلید رمز آن را کشف سازد و به معنای مطلوب که بر دیگران پوشیده مانده است واقف شود.
- کلید رمز یا مفتاح رمز، علائم و اعداد و کلمات یا تصاویر و اشکال قراردادی معهود میان دو یا چند کس که بدان بر نوشته یا مطلبی که خواهند از دیگران پوشیده ماند وقوف یابند. نهادن معانی اصلی را به جای علائم قراردادی که مطلب را آشکار سازد کشف اصطلاح کنند.
- مفتاح رمز، کلید رمز.
|| نشانه. علامت. دال ّ. علامت اختصاری. علامت قراردادی: حرف «د» در کتب لغت و جغرافیا رمز است از «بلد». (لغت نامه). حرف «د» در علم نجوم و تقویم رمز و نشانه ٔ برج اسد است. (لغت نامه). حرف «د»در کتب حدیث رمز است ابی داود صاحب سنن را. (لغت نامه).

رمز. [رَ] (ع مص) اشارت کردن به لب یا به ابرو یا به چشم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به لب یا به چشم یا به ابرو یا به دهن یا به دست یا به زبان اشارت کردن. (منتهی الارب). اشاره کردن به لبها یا چشم یا ابروان و یا دهان و ثعالبی در فقه اللغهآن را مختص به لب دانسته. (از اقرب الموارد). اشارت کردن پنهان. (ترجمان القرآن). اشارت کردن. (از اقرب الموارد). || کرشمه و غمزه کردن. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). || برآغالانیدن کسی را. (منتهی الارب). رَمَزان. (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || گوسپندان را از راعی به جهت بد چرانیدن آن گرفتن و به راعی دیگر دادن. (منتهی الارب). ناراضی شدن از طرز چرانیدن چوپان گوسفندان راو سپردن آنها را به چوپان دیگر. (از اقرب الموارد). || جنبیدن و بر جای جنبیدن. (منتهی الارب). حرکت کردن. (از لسان العرب). رمازه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || نرفتن از گرانی و فربهی: هذه ناقه ترمز؛ ای لاتکاد تمشی من ثقلها و سمنها. (منتهی الارب). رمازه. (اقرب الموارد). || لاغر شدن گوسفند. || با صوتی خفی و آهسته آواز دادن. (از متن اللغه). || حزم و دوراندیشی. (از لسان العرب) (از ذیل اقرب الموارد).

عربی به فارسی

رمز

رمز , رمزی کردن , برنامه , دستورالعملها , نشان , علا مت , نماد , اشاره , رقم , بصورت سمبل دراوردن , نشانه

فرهنگ عمید

جدول

[جمع: جداول] مجموعه‌ای از خط‌های افقی و عمودی به‌صورت خانه‌های شطرنج،
دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیاده‌رو، خیابان، و امثال آن،
(هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، به‌صورت متوازی رسم می‌کنند: جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مستغنی از تکلف تذهیب و جدول است (جامی: ۶۲)،
[جمع: جداول] [قدیمی] نهر کوچک، جوی آب: دوات من ز برون جدول و درون دریاست / نهنگ و آب سیاهش عجب بدان مانَد (خاقانی: ۸۵۷)،
(نجوم) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می‌کردند: لاجرم چون سطاره راست بُوَد / نتواند که کج رود جدول (سعدی۲: ۶۵۳)،
* جدول کلمات متقاطع: جدولی با شکل هندسی و ستون‌های عمودی و افقی که در خانه‌های آن باید حروف کلمات خواسته‌شده در شرح جدول را نوشت،


رمز

راز نهفته، آنچه پنهان و پوشیده است، سِر،
نشانه‌هایی برای دادن اطلاعات، کد،
اشاره به چیزی، ایما،
(تصوف) معنی باطنی کلام که تنها آگاهان بر آن وقوف دارند،

فرهنگ فارسی هوشیار

جدول

‎ جوی جویک، پکمال (خط کش)، سمیره (خط)، پیچازه پیچازی (اسم) نهر کوچک جویک جویچه، جوی آب، خطوطی که از طلا و شنگرف و جز آن گردا گرد صفحه کشند. -4 خطوط متوازی و متقاطع که منجمان در حرکات کواکب کشند، طرح نقشه. -6 (سحر) صور مربع یا کثیرالاضلاع و یا دایره که در آنها بانواع مختلف اسامی یا علایم محاط بخطوط مرموز سحری می نگاشتند. -7 مربع یا مربع مستطیلی که بر کاغذ کشند و آنرا توسط خطهای عمودی و افقی موازی بخانه های شطرنجی تقسیم کنند، افزار آهنی که بدان خطوط کشند. جمع: جداول. یا جدول شطرنجی. جدولی که خانه های شطرنجی داشته باشد. یا جدول ضرب. جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را نویسند.


رمز

اشاره یا ایماء، اشاره یا کنایه، با دست و به چشم و یا ابرو اشاره کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

رمز

استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون، راز، سر، فن، قلق، لم

فارسی به انگلیسی

رمز

Allusion, Character, Cipher, Code, Mystery, Symbol

فرهنگ معین

رمز

(مص م.) پوشیده گفتن، (اِمص.) ایماء، اشاره، (اِ.) راز نهفته، نشانه و علامت مخصوص. [خوانش: (رَ) [ع.]]

معادل ابجد

رمز جدول

290

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری